مانیفست حزب کمونیست پورهرمزان مانیفست از لغو کلیه
مالکیت خصوصی و برپایی سیستمی حمایت میکند که در آن کارگران
صاحب کلیه ابزارهای تولید، زمین، کارخانهها و ماشینآلات باشند.
این کتاب با دو پیشگفتار و یک مقدمه در چهار بخش تدوین شده
است: بورژواها و پرولترها-پرولترها و کمونیستها- ادبیات سوسیالیستی
و کمونیستی و موضع کمونیستها نسبت به احزاب مختلف اپوزیسیون کنونی.
مارکس و انگلس مانیفست را با اشاره به اینکه قدرتهای اروپایی
کمونیسم را به عنوان یک تهدید شناسایی کردهاند آغاز میکنند.
این رهبران معتقدند که کمونیسم میتواند ساختار قدرت و سیستم
اقتصادی موسوم به سرمایهداری را تغییر دهد. از نظر مارکس و انگلس،
جنبش کمونیستی با توجه به پتانسیل آن، نیاز به یک مانیفست دارد
و متن مورد نظر قصد دارد به همین منظور به رشتهی تحریر درآید. در
قسمت اول مانیفست، مارکس و انگلس سیر تحول سرمایهداری و
مانیفست حزب کمونیست پورهرمزان
ساختار طبقاتی استثماری ناشی از آن را توضیح میدهند. در حالی
که انقلابهای سیاسی سلسله مراتب نابرابر فئودالیسم را برانداختند،
در عوض آنها یک سیستم طبقاتی جدید متشکل از بورژوازی
(صاحبان ابزار تولید) و پرولتاریا (کارگران مزدی) به وجود آوردند. در اعصار
اولیهی تاریخ، تقریبا در همه جا تقسیم بندی صنوف و سلسله مراتب
اجتماعی وجود داشت. به طور مثال در روم باستان خواص و سرکردگان
قشون را داریم، عوام و بردگان؛ در قرون وسطی اربابان فئودال داریم،
تیولها، استادکاران، شاگردان، کارآموزان، و رعایا؛ و تقریبا در همهی
این طبقات مجددا به طبقهبندی فرعی برمیخوریم.
جامعهی جدید بورژوایی، که از میان ویرانههای جامعهی فئودالی
سر بر کشیده، تضادهای طبقاتی را از بین نبرده است. این جامعه فقط
موفق شده است که طبقات جدید، شرایط ستم جدید و اشکال جدید مبارزه
را جانشین طبقات و شرایط کهنه کند. بورژوازی با ایجاد و کنترل سیستم
سیاسی پس از فئودال به قدرت دولتی رسید. در نتیجه مارکس و انگلس
توضیح دادند، دولت منعکس کننده دیدگاهها و منافع جهانی اقلیت ثروتمند
و قدرتمند است و نه پرولتاریا، که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند.
در گذشته، طبقات صنعتی برای بقا به حفظ شیوههای تولید قدیمی
نیاز داشتند. بورژوازی از این جهت منحصر به فرد است که بدون انقلابی
در ابزار تولید نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. این به معنای تحول در
روابط تولید و همراه با آن ، انواع روابط در جامعه است. بنابراین ، عدم اطمینان
و آشفتگیهای منحصر به فرد دوران مدرن ، انسان را مجبور به مواجهه
با شرایط واقعی خود در زندگی و روابط واقعی خود با دیگران کرده است.
در مرحله بعد، مارکس و انگلس در مورد واقعیت بیرحمانه و استثماری
آنچه که وقتی کارگران مجبور به رقابت با یکدیگر میشوند و نیروی کار خود
را به صاحبان سرمایه میفروشند، بحث میکنند. وقتی این اتفاق میافتد،
روابط اجتماعی که مردم را به هم پیوند میداد از بین میرود. کارگران
قابل مصرف و جایگزینی میشوند، مفهومی که به عنوان «رابطه نقدی»
شناخته میشود. بورژوازی ارزش شخص انسان را بدل به ارزش مبادلهای
میکند و به جای تمام آزادیهای فسخ ناپذیر و بیشمار «تجارت آزاد» را
مینشاند که در واقع استثماری برهنه و بیشرمانه است. مقیاس جهانی
اقتصاد سرمایهداری امروز و تمرکز شدید ثروت در بین نخبگان جهانی
به ما نشان میدهد مشاهدات قرن نوزدهم مارکس و انگلس دقیق
بوده است. در حالی که سرمایه داری یک سیستم اقتصادی گسترده
است ، مارکس و انگلس استدلال میکنند که برای شکست طراحی
شده است. این به این دلیل است که با تمرکز مالکیت و ثروت، شرایط
استثماری کارگران مزدی با گذشت زمان بدتر می شود و بذر شورش را میکارد.
شاید مهمترین جنبه این نظریه تاریخ آن باشد که آنرا به سندی مهم تبدیل
میکند. در نظریه مارکس، تاریخ فقط توسط روابط اقتصادی شکل
میگیرد. عناصری مانند دین، فرهنگ، ایدئولوژی، و حتی خود انسان،
نقش بسیار کمی دارند. بلکه تاریخ مطابق نیروهای غیرشخصی
حرکت میکند و جهت گیری کلی آن اجتناب ناپذیر است. مارکس انگلس فروشگاه رهاوی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.